بی قراریت را
چون شره ای از شراب مذاب
بریز کف دست من عزیزکم
تو می دانی که سالهاست
در این سرزمین بارانی به
یک قطره از آه عاشقانه ات محتاجم
به نفس هات وقتی اسمم را صدا می کنی
تو میدانی که با صدای تو دلم می لرزد همین
که صدایم میکنی همه چیز این جهان یادم میرود*